ترجمه های آیه (فارسی – انگلیسی)
آیا آنان غیر از خدا شفیعانی گرفتهاند؟! به آنان بگو: «آیا (از آنها شفاعت میطلبید) هر چند مالک چیزی نباشند و درک و شعوری برای آنها نباشد؟!»
|آيا غير از خدا شفيعانى براى خود گرفتهاند؟ بگو: آيا هر چند مالك چيزى نباشند و تعقل نكنند
آيا غير از خدا شفاعتگرانى براى خود گرفتهاند؟ بگو: «آيا هر چند اختيار چيزى را نداشته باشند و نينديشند؟»
بلکه این مردم کافر مشرک خدا را وا گذارده و بتهایی (بی اثر) را شفیعان خود بر گرفتند. بگو: اگر چه این بتان کمتر چیزی در جهان مالک نباشند و عقل و ادراکی هیچ نداشته باشند (باز شفیع شما توانند شد).
آيا سواى خدا شفيعانى اختيار كردند؟ بگو: حتى اگر آن شفيعان قدرت به كارى نداشته باشند و چيزى را درنيابند؟
یا آنکه [کافران] به جای خداوند شفیعانی برگرفتهاند؟ بگو آیا اگر هم بر چیزی دست نداشته باشند و تعقل نکنند [باز هم آنان را شفیع میگیرند؟]
بلكه جز خدا شفيعانى- كارگزاران و ميانجىها- گرفتهاند. بگو: آيا هر چند آنان به چيزى توانايى نداشته باشند و چيزى درنيابند [باز هم آنها را شفيع مىگيريد]؟!
بلکه آنان بدون رضایت و اجازهی خداوند میانجیهائی را برگزیدهاند (تا به گمان ایشان میان آنان و خداوند سبحان، در برآوردن نیازمندیهای این جهان و دفع عذاب آن جهان، واسطه گردند.) بگو: آیا (چنین چیزهائی را میانجی و متصرّف در امور میدانید) هر چند که کاری اصلاً از دست ایشان ساخته نبوده و فهم و شعوری نداشته باشند؟
غیر از خدا شفاعتگرانی (برای خودشان) گرفتهاند؟ بگو: «آیا هر چند اختیار چیزی را ندارند. و خردورزی (هم) نمیکنند؟»
آیا برگرفتند جز خدا شفیعانی بگو اگر چه باشند مالک نباشند چیزی را و نه بخرد یابند
تفسیر های آیه
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ «43»
آيا مشركان به جاى خدا (بتها را) شفيعان گرفتهاند؟! بگو: «آيا اگر مالك هيچ چيز نباشند و قدرت تعقّل نداشته باشند (باز هم شفيع شما خواهند بود)؟»
نکته ها
شفيع بايد براى شفاعت، از جانب خدا اجازه داشته باشد، «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» امّا بتها چه اجازهاى دارند؟ شفيع بايد محبوب و مورد رضاى خدا باشد و بتها نه محبوبند و نه مورد رضايت الهى.
در آيه 18 سورهى يونس مىخوانيم كه مشركان مىگويند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا» اين بتها شفيعان ما هستند و در آيه 3 همين سوره خوانديم كه مىگويند: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى» پرستش بتها به خاطر آن است كه بتها ما را به خدا نزديك كنند و شفيعان ما باشند. اين آيه مىفرمايد: چگونه از موجوداتى كه نه عقل دارند و نه قدرت، انتظار كمك داريد؟! «كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ»
ما كه به امامان معصوم عليهم السلام متوسّل مىشويم و از آنان استمداد و شفاعت مىطلبيم به خاطر آن است كه فهم و درك آنان را از آيات و رواياتى كه حيات برزخى را براى اولياى خدا ثابت مىكند فهميدهايم و قدرت آن بزرگواران را از ديدن هزاران نمونهى عملى در استجابت دعا و معجزات و كرامات باور كردهايم.
جلد 8 – صفحه 179
پیام ها
1- برخى مشركان، بتها را خدا نمىدانستند، بلكه شفيع و واسطهى درگاه خدا مىشمردند. «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ»
2- واسطهى ميان انسان و خدا بايد نياز را بفهمد و قدرت كمك كردن داشته باشد كه بتها هيچ كدام را ندارد. «لا يَمْلِكُونَ- لا يَعْقِلُونَ»
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ (43)
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ: بلكه فرا گرفتهاند غير از خداى به حق، شُفَعاءَ:
شفيعان كه درخواست ايشان را كنند نزد خداى تعالى، قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا: بگو اى پيغمبر از روى ملامت و سرزنش آيا شفاعت كنند بتان اگرچه باشند كه، لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً: مالك نشوند بهيچ وجه چيزى را از شفاعت، وَ لا يَعْقِلُونَ: و تعقل نمىكنند پرستندگان خود را به جهت آنكه جمادند و از جماد شعور و قدرت مسلوب است، و چون عالم و قادر نيستند چگونه توقع شفاعت از آنها خواهيد داشت.
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (41) اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (44) وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (45)
ترجمه
همانا ما فرستاديم بر تو كتابرا براى مردمان بحق پس كسيكه هدايت يافت پس بر نفع خود او است و هر كه گمراه شد پس جز اين نيست كه گمراه ميشود بزيان خود و نيستى تو بر آنها كارگزار
خدا ميگيرد جانها را هنگام مرگ آنها و آنرا كه نمرده است در خواب آن پس نگاه ميدارد آنرا كه حكم كرد بر آن بمرگ و رها ميكند ديگرى را تا وقتى نامبرده شده همانا در اين هر آينه آيتها است براى گروهى كه تفكر ميكنند
آيا گرفتند غير از خدا شفيعانى بگو آيا و اگر چه باشند كه مالك نمىشوند چيزى را و نه درك ميكنند
بگو براى خدا است شفاعت تمامى مر او را است پادشاهى آسمانها و زمين پس بسوى او برگردانيده ميشويد
و چون ياد شود خدا بتنهائى مشمئز و گرفته ميشود دلهاى آنها كه ايمان نمىآورند بآخرت و چون ياد شوند آنها كه غير از اويند آنگاه آنها شاد ميشوند
تفسير
خداوند متعال قرآن كريم را بر پيغمبر اكرم نازل فرمود براى
جلد 4 صفحه 500
هدايت و نيل بندگان خود بخير و سعادت دنيا و آخرتشان پس كسيكه راه يافت و موفّق شد بتصديق قولى و عملى آن كه در آيات سابقه گوشزد شد بر نفع و صلاح خود قيام و اقدام نموده و كسيكه اعراض و كناره گيرى نمود و گمراه شد پس آن گمراهى بر ضرر و زيان دنيا و آخرت او تمام شده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مسئوليّتى در اين باب ندارد چون او و كيل و كفيل و رقيب و نگهبان و نگهدار مردم از خطا و خلاف نبوده و نيست و نميتواند مردم را اجبار و اكراه بقبول هدايت و دين اسلام نمايد چون قدرت تامّه مخصوص بحق و ايمان اجبارى فائده ندارد خدا است داراى چنين قدرتيكه ميگيرد و قبض مينمايد جانهاى اهل عالم را در وقت مرگشان بتمامى و آن مقدار از جانى را كه نميميرد و بكلى قطع علاقه از بدن نميكند در وقت خواب رفتن آنها و پس از گرفتن جانها نگهميدارد آن جانى را كه حكم فرموده است بر آن بمردن و قطع نمودن علاقه خود را از بدن بتمامى و ميفرستد آنمقدار از جانى را كه قطع ننموده است علاقه خود را از بدن واقعا اگر چه قطع نموده ظاهرا باز ببدن تا مدّتيكه مقدّر فرموده براى بقاء در دنيا و تصرّف آن در بدن و اين از عجايب قدرت الهى است كه جانى را كه از عالم غيب آمده و تعلّق تدبيرى ببدن دارد بقدريكه عقل و شعور و ادراك دارد بگيرد و بقدريكه تنفّس و حسّ و حركت داشته باشد باقى بگذارد و اگر كسى فكر كند يقين ميكند كه اينكار جز از قادر يگانه كه در قدرت و ساير صفات كمال مثل و مانند ندارد ساخته نيست عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه هيچ كس نيست كه بخوابد مگر آنكه نفس او بآسمان عروج مينمايد و روح او در بدنش باقى ميماند و ما بين آن دو رشتهئى مانند شعاع خورشيد موجود است پس اگر خداوند اذن دهد در قبض ارواح اجابت ميكند روح نفس را و اگر اذن دهد خدا در ردّ روح اجابت ميكند نفس روح را و اين است معناى قول خداوند اللّه يتوفّى الانفس حين موتها تا آخر پس آنچه بهبيند نفس در ملكوت سماوات آن تعبير دارد و آنچه بهبيند در بين آسمان و زمين آن خيالات شيطانى است و تعبير ندارد و وجه آنكه قبض روح گاهى نسبت بخدا داده ميشود و گاهى بملك الموت و گاهى بملائكه در سوره نساء گذشت و از ابن عباس ره نقل شده كه مراد از نفس جهت عقل و تميز است و مراد از روح منشأ تنفّس و حركت و؟؟؟ در
جلد 4 صفحه 501
آنستكه مشركين مكّه بتها را كه جمادات بىشعور و ادراكى بيش نيستند شفيعان خود قرار دادند بايد از آنها سؤال نمود كه آنها با آنكه هيچ قدرت و اراده و اختيارى ندارند و مالك و متصرّف در چيزى نمىباشند ميتوانند شفاعت كنند از پرستش كنندگان خودشان با آنكه هيچ كس بدون اذن خدا قادر بر شفاعت نيست و هر شفاعتى در هر وقت و از هر كس صادر شود اختيارش با خدا است كه بايد قبلا اجازه داده باشد و بعدا قبول فرمايد و سلطنت حقّه حقيقيّه در آسمانها و زمين با او است و برگشت تمام خلق بحكم و فرمان او است و بايد روزى در پيشگاه او حاضر شوند و بپاداش اعمال خود برسند و عجبتر از همه آنستكه كفّار قريش وقتى گفتگو از خداوند يگانه پيش مىآيد دلهاشان مشمئز و گرفته و رويشان منقبض و درهم و نفوسشان متنفّر و ملول ميگردد و وقتى صحبت بتها و هوا پرستان دنيا طلب در ميان مىآيد منبسط و مسرور و فرحناك و شادمان ميشوند بطوريكه آثار مسرّت از چهره آنها ظاهر ميگردد و از بعضى روايات استفاده ميشود مشمئز و گرفته شدن آنها از ذكر اولياء خدا كه آل محمّد عليهم السّلامند و انبساط و سرورشان بذكر كسانيكه غصب حق ايشانرا نمودند و العلم عند اللّه تعالى و اوليائه و ظاهرا مراد از رد روح باذن خدا در روايت عياشى ابقاء آن در بدن است.
أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ قُل أَ وَ لَو كانُوا لا يَملِكُونَ شَيئاً وَ لا يَعقِلُونَ (43) قُل لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلكُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ ثُمَّ إِلَيهِ تُرجَعُونَ (44)
آيا اينکه مشركين و كفار و ضالين گرفتند از غير خداي متعال شفيعهايي بگو آيا و لو اينکه شفعاء شما مالك شيئي نباشند و عقل و شعور نداشته باشند.
بگو مختص
جلد 15 – صفحه 322
بخدا است شفاعت بالتمام جميع آن از براي او است مالكيت آسمانها و زمين پس از آن بسوي او خواهيد برگشت.
مسئله مهمه: مخالفين بواسطه ظهور اينکه آيات منكر اصل شفاعت شدند با اينكه مسئله شفاعت از ضروريات مذهب شيعه است و منكر آن از ايمان خارج است و توضيح اينکه كلام اينست که چه بسيار از ظواهر است که قرائن ظهور آنها را ميبرد و چه بسيار عموماتيست که مخصصات عموم آنها را ميگيرد و چه بسيار از مطلقات است که مقيدات آنها را از اطلاق مياندازند و چه بسيار از آيات است که مفسر آيات ديگر ميشود که گفتند «القرآن يفسر بعضه بعضا» و ما بسيار آيات مقيده براي مطلقات و مخصصه براي عمومات و قرائن براي ذي القرائن داريم که بايد دست از اطلاق و عموم و ظواهر ذي القرائن برداريم مثل يَومَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفاعَةُ إِلّا مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَولًا طه آيه 108 و مثل لا يَشفَعُونَ إِلّا لِمَنِ ارتَضي انبياء آيه 28 و اخبار وارده از پيغمبر (ص) و ائمه اطهار که فرمود
«ادخرت شفاعتي لاهل الكبائر من امتي»
و در بسياري از زيارات
«شفعاء يوم القيمة»
«و شفاعتهم مقبولة»
و غير اينها که بسيار است بلكه بالاتر از اينکه ميگوييم اينکه آياتي که نفي شفاعت ميكند تنافي با آياتي که اثبات ميفرمايد ندارد زيرا اينکه آيات نفي شفاعت براي مشركين و كفار و اهل ضلالت ميكند و آيات اثبات براي مؤمنين است که دين آنها مرضي الهيست بلكه ما ميگوييم تا خداوند اجازه شفاعت ندهد شفعاء شفاعت نميكنند بلكه از همين آيات نافيه بنظر شما ممكن است اثبات شفاعت نمود زيرا قوله تعالي:
أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ مراد كفار و مشركين هستند که گفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّهِ يونس آيه 19 بقرينه صدر آيه که ميفرمايد:
وَ يَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُم وَ لا يَنفَعُهُم و ما ميگوييم شفاعت مختص باهل ايمان است.
قُل أَ وَ لَو كانُوا لا يَملِكُونَ شَيئاً وَ لا يَعقِلُونَ و شفعاء ما ولايت كليه دارند
جلد 15 – صفحه 323
بر اهل آسمانها و زمينها و آسمانها و زمين و ساير مخلوقات لاجل آنها خلق شده در حديث قدسي است
«خلقت الاشياء لاجلك»
و عقل کل هستند.
قُل لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً معني اينکه نيست که خدا شفاعت ميكند زيرا شفيع غير از خدا است که نزد خدا شفاعت كند بلكه معني للّه يعني اذن و اجازه شفاعت مختص بخدا است زيرا او لَهُ مُلكُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ است كليه امور بيد قدرت او است و احدي بدون اذن و اجازه او حق هيچ گونه تصرفي ندارد و خدا بپيغمبرش ميفرمايد:
وَ لَسَوفَ يُعطِيكَ رَبُّكَ فَتَرضي الضحي آيه 5 و پيغمبر فرمود تا مادامي که يك نفر از امت من گرفتار عذاب باشد من راضي نميشوم.
ثُمَّ إِلَيهِ تُرجَعُونَ يوم القيمة و البعث و الحساب.
(آیه 43)- از آنجا که در آیه قبل حاکمیت «اللّه» بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیداری مسلم شد در این آیه سخن از انحراف مشرکان در مسأله شفاعت به میان میآورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات آدمی است، نه بتهای فاقد شعور، میفرماید:
«آیا آنها غیر از خدا شفیعانی گرفتهاند» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ).
میدانیم که یکی از بهانههای معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها
ج4، ص234
این بود که میگفتند: «ما آنها را به خاطر این میپرستیم که شفیعان ما نزد اللّه بوده باشند».
ولی از آنجا که شفاعت اولا فرع بر درک و شعور است و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت، در دنباله آیه در پاسخ آنها چنین میفرماید: به آنها «بگو: آیا (از آنها شفاعت میطلبید) هر چند مالک چیزی نباشند، و درک و شعوری برای آنها نباشد»؟ (قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ).
اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه میدانید آنها از خود چیزی ندارند، هر چه دارند از ناحیه خداست، و اگر از بتهای سنگی و چوبی شفاعت میطلبید آنها علاوه بر عدم مالکیت کمترین عقل و شعوری ندارند.
نکته های آیه
۱ – اعتقاد مشرکان، به شفاعت و وساطت کردن معبودها در پیشگاه خداوند (أم اتّخذوا من دون اللّه شفعاء)
۲ – شفاعت و واسطه شدن معبودها، هدف و انگیزه مشرکان از عبادت کردن آنها (أم اتّخذوا من دون اللّه شفعاء)
۳ – معبودها و شفیعان مشرکان عصر پیامبر(ص)، فاقد هرگونه توانایى و تعقل (قل أَوَلو کانوا لایملکون شیئًا و لایعقلون)
۴ – خردورزى و توانایى بر شفاعت، دو شرط اصلى شایستگى شفاعت به پیشگاه الهى است. (قل أَوَلو کانوا لایملکون شیئًا و لایعقلون)
۵ – مأموریت پیامبر(ص)، براى احتجاج با مشرکان و اثبات ناتوانى مطلق معبودها و پوچى آیین شرک (قل أَوَلو کانوا لایملکون شیئًا و لایعقلون) برداشت یاد شده از تصریح به ابلاغ حقیقت یاد شده (قل) استفاده مى شود.
تفسیر روایی اهل بیت درباره آیه
یافت نشد.
معرفی بیشتر سوره زمر
جمع زمره است به معنى دسته، جماعت، فوج [1]
مفهوم کلی سوره
خداباورى ؛
دادگاه عدل الهى در رستاخيز؛
تأثير نيرومند قرآن بر قلب انسان ؛
اسامی سوره
علت نامگذاری
«سوره زمر»؛ سبب نامگذارى اين سوره به «زمر» (فوج و گروه) تكرار اين واژه در آيات هفتادویک و هفتادوسه است .
«سوره غرف»؛ از آن رو «غُرَف» (اتاق و كاخ) ناميده شده كه اين واژه در آيۀ بیستم اين سوره تكرار شده است.[4]
تعداد آیات
سوره زمر هفتادوپنج آیه دارد.[5]
تعداد کلمات
سوره زمر هزاروصدوهفتاد ودو کلمه دارد.[6] (لازم به ذکر است اقوال در تعداد کلمات سوره های قرآن مختلف است)
تعداد حروف
سوره زمر چهارهزارونهصدوهشت حرف دارد.[7] (لازم به ذکر است اقوال در تعداد حروف سوره های قرآن مختلف است)
اهداف و آموزه ها
هدف هاى اساسى سوره زمر عبارت اند از:
1. دعوت به توحيد؛
2. يادآورى رستاخيز و خصوصيات آن.[8]
محتوا و موضوعات
سوره زمر از چند بخش مهم تشكيل يافته است:
چيزى كه بيش از همه در سراسر اين سوره منعكس است مسالۀ دعوت به توحيد خالص مى باشد، توصيه در تمام ابعاد و شاخه هايش، توحيد خالقيت، توحيد ربوبيت، و توحيد عبادت، مخصوصا روى مسالۀ اخلاص در عبادت و بندگى خدا بارها در آيات مختلف اين سوره تكيه شده است، و تعبيراتش در اين زمينه آن چنان مؤثر است كه قلب انسان را به سوى اخلاص مى كشاند و جذب مى كند؛
مسالۀ مهم ديگرى كه در مقاطع مختلف اين سوره و تقريبا از آغاز تا انجام آن مورد توجه است مساله معاد و دادگاه بزرگ عدالت خدا است، مساله ثواب و جزا، غرفه هاى بهشتى، و سايبانهاى آتشين دوزخى، مساله ترس و وحشت روز قيامت، و آشكار شدن نتايج اعمال، و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ مساله سياه شدن صورت دروغگويان و كسانى كه بر خدا افترا بستند، رانده شدن كافران به سوى جهنم، ملامت و سرزنش فرشتگان عذاب نسبت به آنها، و دعوت بهشتيان به سوى بهشت و تبريك و تهنيت فرشتگان رحمت به آنها! اين مسائل كه بر محور معاد دور مى زند آن چنان با مسائل توحيدى آميخته است كه گويى تار و پود يك پارچه را تشكيل مى دهد؛
بخش ديگرى از اين سوره كه تنها قسمت كوتاهى از آن را اشغال مى كند اهميت قرآن مجيد است، ولى اين بخش كوتاه ترسيم جالبى از قرآن و تاثير نيرومند آن در قلوب و جانها در بر دارد؛
بخش ديگرى كه آن هم نسبتا كوتاه است بيان سرنوشت اقوام پيشين و مجازات دردناك الهى نسبت به تكذيب كنندگان آيات حق مى باشد؛
و بالآخره بخشى از اين سوره نيز پيرامون مسالۀ توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست، و مؤثرترين آيات توبه و رحمت در اين بخش بيان شده كه شايد در قرآن آيه اى نويدبخش تر از آن در اين زمينه نباشد.[9]
فضائل، خواص و ثواب قرائت
ابىبنكعب از پيامبر خدا صلیاللهعليهوآله نقل كرده كه فرمود: «هر كه سوره زمر را بحواند خداوند اميد او را قطع نكرده و ثواب ترسندگان را كه از خداوند مى ترسند به او مى بخشد».
هارونبنخارجه از امام صادق عليهالسلام نقل كرده كه فرمود: «هر كه سوره زمر را بخواند خدا شرافت دنيا و آخرت را به او مى بخشد و او را بدون مال و فاميل عزيز مى گرداند تا هر كه او را ببيند شكوهش به وى نموده شده، و جسدش بر آتش حرام گردد و براى او هزار شهر در بهشت ساخته شود كه در هر شهرى هزار كاخ بوده و در هر كاخى صد حوريه مى باشد و علاوه براى او دو چشمه جارى و دو چشمه جوشان و دو بوستان خرم و حوريان پردهنشين در خيمه ها مى باشد.[10]
محل نزول
همه آيات سوره زمر طبق گفته «مجاهد و قتاده و حسن» مكى مى باشد. و برخى گفته اند: سه آيه اين سوره در مدينه نازل شده كه درباره «وحشى» قاتل «حمزه» و از اول آيه (قُلْ يا عِبادِيَ) تا آخر آيه سوم مى باشد .[11]
زمان نزول
سوره زمر در دوران اخير زندگى مسلمانان در مكه، يعنى پس از معراج و قبل از هجرت فرود آمده است.[12]
فضای نزول
مشركان از آن حضرت خواسته اند از دعوت خود دست بردارد و متعرض خدايان آنها نشود و او را از غضب خدايان خود ترسانده اند و نيز او را به عبادت آنها خوانده اند، اين جريان سبب نزول سوره زمر با آن لحن موكد گرديده است.
علاوه بر اين سوره مباركۀ زمر مسئله توحيد و يگانگى خدا و نفوذ قدرت او را در اراده كائنات در حدّ اعلى از راه عقل و وحى آسمانى بيان مى كند و از آنها نتيجه مى گيرد كه خلقت و تدبير كائنات در دست خداست، عبادت و اطاعت خاص اوست و نيز مسئله معاد را مطرح كرده و در آخر مى فرمايد: متّقيان گروه گروه به بهشت و كفّار فوج فوج رهسپار آتش خواهند شد.
راه زندگى آن نيست كه انسان در دفع مضرات و جلب منافع به مجسمه ها و مخلوق روى آورد و زندگى خويش را با رسومات از خود ساخته به آخر رساند و گرنه خلقت او عاطل و باطل خواهد بود، خدا از خلقت او غرضى دارد، رسيدن به آن هدف و غرض، در اطاعت و زندگى از نظر خداست.[13]
ترتیب در مصحف
سوره زمر در چينش كنونى قرآن سىونهمين سوره به شمار می آید.[14]
ترتیب بر اساس نزول
سوره زمر پنجاهونهمين سوره در ترتيب نزول است و بعد از سوره سبأ نازل شده است.[15] (لازم به ذکر است اقوال در ترتیب نزول سوره های قرآن مختلف است)
ارتباط با سوره قبلی
خداوند متعال سوره ص را با ذکر قرآن و اهمیت آن به پایان رسانیده است و سوره زمر را هم با مطالبی در مورد قرآن آغاز می کند.
ویژگی
سوره زمر از سور مثانی می باشد مثانی سوره هایی هستند که بعد از سور مئین قرار گرفته اند و زیر صد آیه دارند مانند اینکه سور مئین مبادی باشند و توالی آن مثانی آن فرض شده اند.[16]
سوره های مثانی عبارتند از: احزاب و حجّ و قصص و نمل و نور و انفال و مریم و عنکبوت و روم و یس و فرقان و حجر و رعد و سبأ و فاطر و إبراهیم و ص و محمد و لقمان و زمر.[17]
روايتى است كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: خداوند هفت سوره طوال را به جاى تورات و سوره هاى مئين را به جاى انجيل و سوره هاى مثانى را به جاى زبور به من داد، و پروردگارم مرا با دادن سوره هاى مفصّل فزونى بخشيد.[18]
آیۀ مشهور باز بودن راه توبه برای همگان « قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِم …» (آیه پنجاه و سوم) در این سوره است.
[9]تفسير نمونه، ج 19، ص 360-359
[10]ترجمه تفسير مجمعالبيان، ج 21، ص 138
[12]تفسير قرآن مهر، ج 18، ص 23
[13]تفسير احسنالحديث، ج 9، ص 259-258
[14]تفسير قرآن مهر، ج 18، ص 23
[15]التمهيد في علوم القرآن، ج 1، ص 136
[16]زاد المسير فى علم التفسير، ج 4، ص 141